کد مطلب:24324 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:327

نعمان بن منذر و جنگ ذی قار
نعمان بن منذر حاكم حیره بود. خسروپرویز طی بخشنامه ای، شرایط جسمی دخترانی را كه باید جهت خدمت به پادشاه به دربار ایران فرستاده می شدند، به فرماندهان نواحی مختلف و از جمله نعمان ارسال داشت(از جمله ی شرایط: راست خلقت، پاكیزه رنگ، سپید گردن، سپیدروی، درشت ابروی، درشت چشم، سیاه چشم، سرخ گونه، باریك بینی، كشیده ابرو، نكوقد، سیاه گیسو، بزرگ سر، گشاده سینه، درشت بازو، باریك انگشت، خوش شكم، میانه باریك، ظریف پای، نرم رفتار، فرمان بردار، نیكونسب، با آزرم، نیك سیرت، ادب آموخته، كارآزموده، نرم صدا، كوتاه زبان، شرمگین و...».

خسرو دبیری داشت به نام «زید» كه پدرش به دستور نعمان كشته شده بود. زید شاه را خبر داد كه نعمان دختری دارد واجد همه شرایط بخشنامه. شاه طی دستوری به نعمان خواستار ارسال دخترش شد. نعمان جواب داد كه سیه چشمان ایرانی برای شاه پسندیده تر هستند تا عربان سیه چهره. زید جهت انتقام خون پدر حیله كرد و چنین ترجمه نمود: «ماده گاوان ایران شما را بس نباشد كه زنان ما را می جویید؟». همین جواب خشم خسرو را چنان برانگیخت كه دستور قتل نعمان را صادر نمود. نعمان میان اعراب فراری شد و خانواده و اموال خود را -كه از جمله ی آن هشت صد زره عالی بود- تحت حمایت یكی از بزرگان عرب به نام «هانی بن مسعود» قرار داد. چون شاه خبر از اموال نعمان یافت، «ایاس بن قبیصه طائی» را با بیست هزار رزمنده ایرانی به سوی «هانی» فرستاد تا تَرَكه نعمان را بازپس گیرد. هانی نخواست چیزی را كه در حمایت گرفته بود، پس بدهد و با اعراب بنی شیبان، بنی بكر و بنی عجل به مقابله سپاه ایران شتافت. تلاقی؛ در منطقه ذی قار روی داد و سپاهیان درهم آمیختند. فرار به اردوی اعراب افتاد اما روز دیگر، اعراب باز گشته و با توجه به تشنگی لشگر ایران و در كمین افتادنشان، شمشیر در میان ایرانیان گذاشتند و جنگ به سود اعراب پیش رفت. این جنگ در زمانی اتفاق افتاد كه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به مدینه هجرت كرده و جنگ بدر اتفاق افتاده بود. هانی به سپاه اعراب گفت: شنیده ایم، از عرب پیغمبری بیرون آمده به نام «محمّد» و در چند جنگ ظفر یافته و می گویند هركه نام او می برد، حاجتش روا می شود و كسی كه در بیابان هلاك می شود یا شتری گم می كند نام او می برد و راه می یابد و گم شده خود را پیدا می كند. شما در جنگ، نام محمد فراخوانید تا نصرت، ما را رسد. اعراب این سخن را به جان قبول كردند و روز دوم جنگ -كه به سود اعراب بود- لشگر هانی به یكبار نعره برآوردند «محمدنا منصور» یعنی محمد با ماست و نصرت و پیروزی ما را بُوَد. اعراب با این شعار بر سپاه ایران تاختند و تعداد زیادی از ایرانیان كشته شدند و بقیه فراری گشتتند و در همین زمان، پیامبر كه از طریق جبرئیل خبر جنگ و شكست ایرانیان را دریافت، فرمود: «خداوند، عرب را بر عجم نصرت داد» و این اول روز بود كه عرب؛ داد از عجم بستانید. (كشتار وحشتناك اعراب توسط شاپور ذوالأكتاف را به خاطر داشته باشید).

مورد استناد در جنگ «ذی قار» این است كه «ایاس» فرمانده لشگر ایران -كه از طرف خسرو، به جای نعمان به حكومت حیره منصوب شده بود- به اسارت اعراب افتاد، وی را نكشته آزاد نمودند. ایاس به دربار ایران باز گشته شرح جریان جنگ و استعانت اعراب از نام پیامبر مسلمانان را بازگو نمود.